دور از تو...
دوری، اما خیلی نزدیک...
سخت دلتنگم و با یاد رخت دمسازم
با شب و فاصله دیوان جنون می سازم
پاک خشکید ترک های دلم، کم دارد
شعر بارانی احساس تو را آوازم
حس دستان تب آلود تو گرما بخش است
با تب تند تپش های دلت هم رازم
غرق منظومه ی دریایی آغوش توام
تا به ساحل برسم قافیه را می بازم
ماهی و در شب تنهایی من تنهایی
با تو افسوس به پایان نرسید آغازم
م.فهیم